یادداشتهای طلبه‌ی امروزی

حرفها و صحبتهای یک طلبه‌ی نسل نو

یادداشتهای طلبه‌ی امروزی

حرفها و صحبتهای یک طلبه‌ی نسل نو

پرسش و پاسخ(۱)

 

با تشکر از همه ی دوستان،این مطلب از نوشته های وبلاگ را به بررسی و پاسخ

 

اجمالی به انتقادی که چند وقت پیش مطرح کردند و طی نوبت گذشته ی نوشته هام در

 

 معرض نقد و ارزیابی میهمانان قرار داده بودم اختصاص می دم. برای قضاوت بهتر

 

 شما انتقاد مذکور و واکنش نوشتاری خودمو به صورت پرسش و پاسخ تنظیم کردم:

 

             - سلام. آدرس وبلاگتون را از توی چلچراغ پیدا کردم. چون ادعا کرده بودید

 

 که نگاهتون نقادانه است خواستم چند کلامی عرض کنم.

 

             : علیکم السلام. لطف دارین! بفرمایین.

 

             - بنده سالهای طولانی اوائل انقلاب را دمخور شما طلبه ها بودم. راستشو

 

بخواهید این شریعتی بود که پلی شد میان من و شما و این بود که همه دوران جوونیم را

 

 به پای وعده و وعید شما و بزرگتر از شما گذاشتم.

 

              : نمی دونم منظورتون از دمخور بودن چیه،یعنی چه جوری؟! شاید منظور

 

 همراه بودن و موافقت با انقلاب باشه،یعنی همون همراهی با مردمی که انقلاب کردند

 

 و نظام حکومتی رو تغییر دادند!خدا رحمت کنه دکتر شریعتی رو که معلم بی توقع،صبور و

 

 دردمند انقلاب بود.برای اعتلای فرهنگ تشیع و اصلاح وضعیت مذهبی-اجتماعی

 

جامعه تلاش می کرد و دردمند بود! اما نمی دونم وعده و وعید هایی که میگین چی

 

بوده؟!من که نبودم وعده ای بدم!!

 

              - زیاد ناراحت عمر رفته نیستم که هر چه بود از سر عقیده بود و ایمان به

 

 اصلاح وضع مملکتی که فکر می کردیم خرابه و می خواستیم آبادترش کنیم. اما

 

افسوس که سه دهه بعد می فهمیم که چقدر ما ساده و عامی بودیم و شما عالم!! همون

 

 عوامی که شما ما را برابر انعام و الاغ میدونستید و می دونید.

 

 

             : متوجه منظورتون نشدم. یه کم واضح تر صحبت کنین تا متوجه بشم!

 

 

             - می فرمایید طلبه امروزی هستید. آیا حاضرید حقایق جامعه امروزی که

 

شما پس از سه دهه درست کرده اید را بپذیرید یا هر کدام را به نوعی با انواع وسواس

 

 خناس توجیه می فرمایید.  

 

 

             : اول  ثابت کنین که من در به وجود آمدن آنچه شما حقایق جامعه ی امروزی

 

 می دانید نقش داشتم بعد محاکمه م کنین!بگذریم،اشکالی نداره!مسامحه می کنیم و چنین

 

 تلقی  که منظورتون کلیت جامعه ی روحانیت دینی است که من یکی از اون ها هستم!

 

با این توافق،به دور از وسواس و...درباه ی مسایلی که گفتین باهم صحبت می کنیم.

 

 

توجه به یک انتقاد و اعتراض

 

 سلام به همه ی  بزرگوارانی که قابل می دونند،به این کلبه ی محقر تشریف می آرند و

 

 با نظرات و انتقادات خودشون زینت بخش محفل میشند!ازهمه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این عزیزان قدردانی

 

 می کنم و امیدوارم بتونم سپاسگزار محبت هاشون باشم.

 

                 چند وقت قبل یکی از بزرگواران در بخش نظرات این وبلاگ

 

 انتقاد،اعتراض و پیشنهادی رو بیان کردند که مناسب دیدم درباره اش کمی صحبت

 

 داشته باشم و جوانب مختلفشو بررسی کنم؛چون به هر ترتیب، وقت گذاشته ، شهامت

 

 به خرج داده ، اومده حرف دلشو زده و من هم به طور متقابل برای تشکر از این

 

 قضیه که بنده رو  سنگ صبور خویش دانسته وظیفه دارم به دور از تعصب و

 

 یک سو نگری به سوالات ایشون پاسخ بگم.

 

               می خوام مطلب بعدی وب نوشته هامو اختصاص بدم به پاسخ به این

 

 سوال،اما قبل از اون دوست دارم از نظرات و دیدگاه های سایر دوستان در این باره

 

 آگاه بشم.توجه داشته باشین هدفم غوغا و ...نیست بلکه فقط می خوام دیدگاه ایشون رو

 

 در بوته ی محک و ارزیابی وبلاگ نویسان و وبگردانی  قرار بدم که به اینجا

 

 تشریف میارند.

               مطلب زیر را که نوشته ی ایشونه مطالعه کنین و دیدگاهها و نظرات

 شخصی خودتونو بیان کنین.خواهش می کنم رو دوروایستی نکنین و حرف دلتونو

 بزنین، هرچی دلتون می خواد و عقیده ی شخصیتونه همونو بگین!

 

             نویسنده:عبد خدا

             سلام.


            آدرس وبلاگتون را از توی چلچراغ پیدا کردم. چون ادعا کرده بودید که

 

 نگاهتون نقادانه است خواستم چند کلامی عرض کنم. بنده سالهای طولانی اوائل

 

 انقلاب را دمخور شما طلبه ها بودم. راستشو بخواهید این شریعتی بود که پلی شد

 

 میان من و شما و این بود که همه دوران جوونیم را به پای وعده و وعید شما و بزرگتر

 

 از شما گذاشتم. زیاد ناراحت عمر رفته نیستم که هر چه بود از سر عقیده بود و ایمان

 

 به اصلاح وضع مملکتی که فکر میکردیم خرابه و میخواستیم آبادترش کنیم. اما

 

 افسوس که سه دهه بعد می فهمیم که چقدر ما ساده و عامی بودیم و شما عالم!! همون

 

 عوامی که شما ما را برابر انعام و الاغ میدونستید و میدونید. میفرمایید طلبه امروزی

 

 هستید. ایآ حاضرید حقایق جامعه امروزی که شما پس از سه دهه درست کرده اید را

 

 بپذیرید یا هر کدام را به نوعی با انواع وسواس خناس توجیه میفرمایید. شما به منی

 

 که عمری را در پی شما دویدم بگویید که به کدام دستاوردتان مینازید؟ من سیاه بین

 

 نیستم و برعکس بسیار خوشبینم. اما یک مقایسه ساده اوضاع امروز با سه دهه قبل

 

 این حقیقت دردناک را آشکار میکند که نه در امور دنیوی و نه آنچنانکه تبلیغ میکنید

 

 در امور معنوی دستاوردی داشته اید که هیچ، بسیاری از داشته های این مملکت را

 

 هم ریشه کن کردید. امروز من ایرانی باید با شرم و خجالت و تغییر نام و قیافه پای به

 

  خارج مرزها بگذارم در حالی که ایرانی دیروز وجودش اعتبار و عزت بود. امروز

 

 من ایرانی با گردنی کج و مستاصل از مستشار چینی و بلاروسی و روسی ذلیلانه امر

 

  و نهی میشنوم و کالاهای بنجلشان را با دهها برابر قیمت و با هزار منت میخرم. اگر

 

 قبول ندارید سری به مراکز خرید شرکتهای یزرگ دولتی بزنید. برای شما که همه

 

 درها باز است و جایتان بر فراز سر ما. کشورهایی که دیروز سرانشان افتخارشان

 

 گدایی رهبر این مملکت بود امروز هنگام ورود ما به کشورشان ما را از گیت

 

 تروریست ها و مظنونین عبور میدهند و فخر آسمانخراشها و رونق اقتصادیشان را

 

 میفروشند... و اما ایمانی که در قلبهایمان داشتیم... میدانید با آن چه کردید؟ شاید اگر

 

 این خاک را خاکستر کرده بودید اما با صداقت به همانی راهی که میگفتید راه معصوم

 

 است میرفتید اینقدر درد بر دل نداشتیم. شما به جایی ضربه زدید که ادعای احیایش را

 

 داشتید و دارید. به ایمان ما، به اعتقاد ما و نسلهای بعد از ما. و این که امروز کوهی از

 

 پرسش بی پاسخ چون موریانه همین اعتقاد اندک باقیماده را میخورد و ما را در خلایی

 

 وحشتناک قرار میدهد.... کاش میفهمیدید چه میگویم. آخر با شما بوده ام. شما در

 

 فضایی امن و محدود با دغدغه هایی اندک و کتابهایی که بوی کهنگیشان را هرگز حس

 

 نمیکنید زندگی میکنید. دنیای شما و نگاهتان را خوب میفهمم... اما شیخ پایه های آن

 

 کاخ کذایی ویران است.. بیدار شو و اگر میخواهی کاری کنی گوهر پاک دین را

 

  برهان... هر چند که تصوری بعید و هزار بعید است...

 

              پنجشنبه 23 فروردین ماه سال 1386 ساعت :11:45 PM

           

             

من و اخراجی ها!!!

 

 

               پنج شنبه ی گذشته از مقابل" سینما تربیت " قم عبور می کردم که چشمم به

 

        صف طولانی مشتریان بلیط سینما افتاد . تا به حال اینچنین جمعیت و استقبال

 

       چشمگیری ازیک فیلم ،اون هم در شهر قم، ندیده بودم. انگاری بلیط سینما را

 

     هم گرون کرده بودند؛قبلا پونصد تومن بود و حالا هفتصد تومن.مدت ها بود

 

     که سینما نرفته بودم.

 

                یک نگاه به ازدحام مردم مشتاق انداختم، یه نگاه هم به تیزر  تبلیغاتی

 

      سردر سینما که تصویر اکبر عبدی و چند هنر پیشه ی جوان دیگر بود و عنوان

 

      " اخرجی ها " به کارگردانی " مسعود ده نمکی " کنارشون نقش بسته بود.

 

      متوجه شدم جاذبه ی " اخراجی ها " این سیل استقبال را به راه انداخته.

 

                روز بعد که همراه پسر پنج ساله ام به پارک دور شهر رفتیم یک عده 

 

       نوجوان دیدم که تکیه کلام های آشنایی را تکرار می کردند.وقتی خوب فکر

 

       کردم یادم اومد این تکیه کلام ها را از تلوزیون شنیدم و مربوط به نقش " اکبر

 

        عبدی  " در فیلم " اخراجی ها " ست.

 

                 روز چهارشنبه که بعد از مدت ها اومدم به دوستان و همسایگان اینتر

 

       نتی خودم سر بزنم دیدم بعضی هاشون به همین فیلم آقای " ده نمکی " پرداخته

 

        اند و ...

 

                  دیروز غروب هم که با تاکسی از خیابان مقابل "  سینما تربیت  "

 

        می گذشتیم،باز هم ازدحام مردم را در برابر کیوسک بلیط فروشی سینما دیدم.

 

                  راننده ی بنده خدا با دیدن شلوغی جمعیت جلوی سینما رو به مسافران

 

        کرد و پرسید: چه خبره؟! چرا مردم اینقدر شلوغ کردند؟! یکی از حاضران

 

        جواب داد: به خاطر فیلم جدیدیه که نشون می دند،اخراجی ها !!

 

 

           

 

                   _ عجب ! پس،بگو چه خبره ! دیروز همین وقتا من و رفیقم که

 

        سواری پیکان داره،هردو باهم برای سینما مسافر دربستی داشتیم و ده نفر رو

 

        جلوی در همین سینما پیاده کردیم.اومده بودند فیلم ببینند.اگر نفری پونصد

 

        تومن بخواند برای بلیط بدند چقدر میشه؟!!

 

                   : چرا نفری پونصد؟!! الآن قیمت بلیط هفتصد تومنه ! ده نفریشون

 

        سرجمع باید هفت هزار تومن واسه ی سینما پول بدند!!!

 

                   یکی دیگر از مسافران صدا زد: آخه کدوم جمع عاقلی هفت هزار

 

        تومن برای یه فیلم می ده؟! اگر یک خورده زرنگ بودند به جای هفت هزار

 

        تومن،هزار تومن بابت سی دی ویدیوییش می دادند و می نشستند خونه و

 

        نگاش میکردند،بقیه ی پولشونو هم توی جیب خودشون می گذاشتند.

 

                   _  مگه سی دیش هم اومده؟!

 

                   : آره! اتفاقا،خیلی هم کیفیت داره!

 

                  همه ی این اتفاقات باهم، حس کنجکاویم رو فعال کرد و عاملی شد

 

      برای عزم جدی من برای رفتن به سینما وتماشای کار آقای ده نمکی! اما موکول

 

      کردم به یک فرصت مناسب. در همین حال و هوا بودم و از پیاده رو گذر می

 

      کردم که چشمم به تابلوی مقوایی بزرگی افتاد که در کنار بساط  یک فروشنده ی

 

      دوره گرد سی دی های کارتون و نرم افزار قرار داشت و روی آن نوشته شده

 

      بود:(( فیلم اخراجی ها با کیفیت اصلی رسید.))!!

 

                   جلو رفتم و پرسیدم : (( حلقه ای چنده؟ ))

 

                  _ کارتون و نرم افزار حلقه ای 350 تومن، ولی فیلم اخراجی ها

 

       حلقه ای پونصد که یه فیلم کاملش بشه هزار تومن.

 

                  : از روی پرده ی سینما فیلم برداری کردند دیگه، درسته؟!

 

               _ نمی دونم ولی اون چیزی که من دارم کیفیت اصلیه،ببر اگه کیفیت

 

        نداشت برگردون به خودم!