توجه به یک انتقاد و اعتراض

 

 سلام به همه ی  بزرگوارانی که قابل می دونند،به این کلبه ی محقر تشریف می آرند و

 

 با نظرات و انتقادات خودشون زینت بخش محفل میشند!ازهمه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این عزیزان قدردانی

 

 می کنم و امیدوارم بتونم سپاسگزار محبت هاشون باشم.

 

                 چند وقت قبل یکی از بزرگواران در بخش نظرات این وبلاگ

 

 انتقاد،اعتراض و پیشنهادی رو بیان کردند که مناسب دیدم درباره اش کمی صحبت

 

 داشته باشم و جوانب مختلفشو بررسی کنم؛چون به هر ترتیب، وقت گذاشته ، شهامت

 

 به خرج داده ، اومده حرف دلشو زده و من هم به طور متقابل برای تشکر از این

 

 قضیه که بنده رو  سنگ صبور خویش دانسته وظیفه دارم به دور از تعصب و

 

 یک سو نگری به سوالات ایشون پاسخ بگم.

 

               می خوام مطلب بعدی وب نوشته هامو اختصاص بدم به پاسخ به این

 

 سوال،اما قبل از اون دوست دارم از نظرات و دیدگاه های سایر دوستان در این باره

 

 آگاه بشم.توجه داشته باشین هدفم غوغا و ...نیست بلکه فقط می خوام دیدگاه ایشون رو

 

 در بوته ی محک و ارزیابی وبلاگ نویسان و وبگردانی  قرار بدم که به اینجا

 

 تشریف میارند.

               مطلب زیر را که نوشته ی ایشونه مطالعه کنین و دیدگاهها و نظرات

 شخصی خودتونو بیان کنین.خواهش می کنم رو دوروایستی نکنین و حرف دلتونو

 بزنین، هرچی دلتون می خواد و عقیده ی شخصیتونه همونو بگین!

 

             نویسنده:عبد خدا

             سلام.


            آدرس وبلاگتون را از توی چلچراغ پیدا کردم. چون ادعا کرده بودید که

 

 نگاهتون نقادانه است خواستم چند کلامی عرض کنم. بنده سالهای طولانی اوائل

 

 انقلاب را دمخور شما طلبه ها بودم. راستشو بخواهید این شریعتی بود که پلی شد

 

 میان من و شما و این بود که همه دوران جوونیم را به پای وعده و وعید شما و بزرگتر

 

 از شما گذاشتم. زیاد ناراحت عمر رفته نیستم که هر چه بود از سر عقیده بود و ایمان

 

 به اصلاح وضع مملکتی که فکر میکردیم خرابه و میخواستیم آبادترش کنیم. اما

 

 افسوس که سه دهه بعد می فهمیم که چقدر ما ساده و عامی بودیم و شما عالم!! همون

 

 عوامی که شما ما را برابر انعام و الاغ میدونستید و میدونید. میفرمایید طلبه امروزی

 

 هستید. ایآ حاضرید حقایق جامعه امروزی که شما پس از سه دهه درست کرده اید را

 

 بپذیرید یا هر کدام را به نوعی با انواع وسواس خناس توجیه میفرمایید. شما به منی

 

 که عمری را در پی شما دویدم بگویید که به کدام دستاوردتان مینازید؟ من سیاه بین

 

 نیستم و برعکس بسیار خوشبینم. اما یک مقایسه ساده اوضاع امروز با سه دهه قبل

 

 این حقیقت دردناک را آشکار میکند که نه در امور دنیوی و نه آنچنانکه تبلیغ میکنید

 

 در امور معنوی دستاوردی داشته اید که هیچ، بسیاری از داشته های این مملکت را

 

 هم ریشه کن کردید. امروز من ایرانی باید با شرم و خجالت و تغییر نام و قیافه پای به

 

  خارج مرزها بگذارم در حالی که ایرانی دیروز وجودش اعتبار و عزت بود. امروز

 

 من ایرانی با گردنی کج و مستاصل از مستشار چینی و بلاروسی و روسی ذلیلانه امر

 

  و نهی میشنوم و کالاهای بنجلشان را با دهها برابر قیمت و با هزار منت میخرم. اگر

 

 قبول ندارید سری به مراکز خرید شرکتهای یزرگ دولتی بزنید. برای شما که همه

 

 درها باز است و جایتان بر فراز سر ما. کشورهایی که دیروز سرانشان افتخارشان

 

 گدایی رهبر این مملکت بود امروز هنگام ورود ما به کشورشان ما را از گیت

 

 تروریست ها و مظنونین عبور میدهند و فخر آسمانخراشها و رونق اقتصادیشان را

 

 میفروشند... و اما ایمانی که در قلبهایمان داشتیم... میدانید با آن چه کردید؟ شاید اگر

 

 این خاک را خاکستر کرده بودید اما با صداقت به همانی راهی که میگفتید راه معصوم

 

 است میرفتید اینقدر درد بر دل نداشتیم. شما به جایی ضربه زدید که ادعای احیایش را

 

 داشتید و دارید. به ایمان ما، به اعتقاد ما و نسلهای بعد از ما. و این که امروز کوهی از

 

 پرسش بی پاسخ چون موریانه همین اعتقاد اندک باقیماده را میخورد و ما را در خلایی

 

 وحشتناک قرار میدهد.... کاش میفهمیدید چه میگویم. آخر با شما بوده ام. شما در

 

 فضایی امن و محدود با دغدغه هایی اندک و کتابهایی که بوی کهنگیشان را هرگز حس

 

 نمیکنید زندگی میکنید. دنیای شما و نگاهتان را خوب میفهمم... اما شیخ پایه های آن

 

 کاخ کذایی ویران است.. بیدار شو و اگر میخواهی کاری کنی گوهر پاک دین را

 

  برهان... هر چند که تصوری بعید و هزار بعید است...

 

              پنجشنبه 23 فروردین ماه سال 1386 ساعت :11:45 PM